1396/1/12
انتقاد یا سرزنش..
اغلب انتقادهای ما بی فایده است! عصبانیت تولید میکند و میل به سرکشی را در نوجوان تشدید میکند. اما اثرات مخرب انتقاد، به اینجا ختم نمیشود. نوجوانی که به طور دائم مورد انتقاد واقع میشود، از یک سو به سرزنش خود مینشیند و از سویی تقصیرها را در دیگران جستجو میکند. هم ارزشهای خود را مورد تردید قرار میدهد و هم ارزش دیگران را کمتر از آنچه هست به حساب می آورد. سوء ظن به اشخاص دیگر را یاد میگیرد و انتظار محکومیت میکشد. اغلب انتقادها غیرضروری است.
انتقاد سازنده انتقادی است که بر حسب شرایط به اقدامی که باید صورت بگیرد اشاره دارد و به حمله به شخصیت اشخاص نمیپردازد. به جای اینکه مساله را بررسی کند، شخص را آماج حملات خود قرار میدهد. برای اینکه در نقش پدر و مادرمان یا مربی، بتوانیم وظایف خود را به شایستگی انجام دهیم باید از سالهای کودکی خود پند بگیریم. بسیاری از عکس العمل های ما برگرفته از خاطرات ما در کودکی است و الان خود را در موقعیت مخاطب گذشته خود می بینیم.
با انتقاد از شخصیت و خصوصیات رفتاری نوجوان به او احساس بدی را منتقل می کنیم. صفت بستن به شخصیت اقدام مخربی است. وقتی نوجوان را «احمق»،«کودن» و ... میخوانیم، شرایطی فراهم میکنیم که او با عصبانیت، دلخوری و سرکشی واکنش نشان دهد. ممکن است به خاطر رفتارش احساس گناه کند و خود را مستحق تنبیه بداند. این برداشت به سهم خود انتقاد، مجازات و سرکشی دوباره ای را شکل می دهد. به این صورت زنجیره ای از واکنش های متقابل ایجاد می شود.
وقتی فرزندمان کار خطایی می کند سرزنش او در همان لحظه و کوبیدن شخصیت و منش رفتاری اش کار درستی نیست. به این می ماند که کسی را در حال غرق شدن ببینیم و در این حال بخواهیم با آمزش فن شنا و یا سوال درباره در آب افتادن و انتقاد از او کاری در حقش انجام دهیم. الان باید برای نجاتش کاری انجام دهیم.
نوجوان باید از پدر و مادر بیاموزد که میان حوادث ناخوشایند و حوادث بسیار جدی و دردناک تفاوت بگذارد. به عبارت دیگر باید به احساس تناسب و معیاری برای مقایسه ارزشها برسد. از این رو یک اتفاق جزئی را نباید فاجعه ای دردناک تلقی کرد.
برگرفته از کتاب: «روانشناسی بلوغ» نوشته: هایم گینات