بیایید با هم حرف بزنیم

بیایید با هم حرف بزنیم

1396/1/12


 

سازمان بهداشت جهانی به مناسبت سالگرد تأسیس خود شعار «بیایید با هم حرف بزنیم» را برای سال ۲۰۱۷ برگزیده است. شاید ابتدای امر این گونه به ذهن بیاید که این شعار توصیه‌ای است در جهت حلّ و فصل مسائل و اختلافات فیمابین از طریق گفت‌و‌گو. البته این توصیه همیشه به جاست و ضروری. امّا به لحاظ ذات و رسالت سازمان بهداشت جهانی به نظر می‌رسد این شعار، حداقلی‌تر از آن باشد که ذکر شد. یعنی خواسته‌ی این سازمان فعلاً در مراتبی پایین‌تر از حلّ اختلاف است و فعلاً درخواست برای نفس گفت‌و‌گوست؛ گیرم اختلافی هم در بین نباشد. همین ظاهرِ حداقّلی از باطنی حداکثری برخوردار است که غفلت از آن، می‌بینیم چه معضلاتی را به بار آورده است.
کمتر از یک دهه پیش آموزش و پرورش کشور ما آماری داد از متوسط روزانه‌ی گفت‌و‌گوی والدین و فرزندان. این رقم شانزده دقیقه در شبانه‌روز بود. فعلاً تشکیک و تردید در این رقم سؤال‌برانگیز را کناری نهید. گیرم اندکی بالاتر و یا پایین‌تر باشد؛ به بزرگی‌تان ببخشید! فرض کنید شانزده‌دقیقه نه، یکصد و شصت دقیقه. خوب است!؟ بچه‌های ما هشت ساعت در مدرسه هستند، هشت ساعت در خوابند‌(اگر بخوابند!)، از هشت ساعت دیگر، بخشی را با مشق و تکلیف‌اند، خواهید گفت: باقیمانده را بی‌تکلیف‌اند و در فضای مجازی، سخن همین جاست. فضاهای حقیقی کجا رفته‌اند که جای، یکسره به فضاهای مجازی سپرده‌اند؟
این مشکل تنها دامن‌گیر والدین و فرزندان نیست. در مراتبی شاید شدیدتر و گاه فجیع‌تر گریبان‌گیر همسران است. «بیایید حرف بزنیم» مربوط به زمانی نیست که اختلاف‌نظری داریم و به جای دعوا و قیل و قال، گفت‌وگو کنیم. این که بدیهی است و لازم به توصیه نیست. «بیایید حرف بزنیم» یعنی سکوت‌ها را بشکنیم. اختلافی نداریم که با هم گفت‌وگو کنیم؟ بسیار خوب، اشتراکی هم نداریم که گفت‌وگو کنیم؟ وانگهی! گفت‌وگو در اشتراکات و حرف‌زدن در سلم و صفا، خود مانع بروز اختلافات ودعواها می‌شود. چرا گفت‌وگو را فقط در اختلافات آغاز کنیم؟‌(تازه اگر چنین کنیم!) حرف‌زدن با یکدیگر را در اشتراکات و زمان «حال خوب» پرحجم و پرواژگان سازیم.
مطالعات و نیز پژوهش‌های میدانی، سکوت فیمابین همسران را در زمره‌ی بالاترین علل در جدایی‌ها فهرست کرده است. سازمان بهداشت جهانی موضوع امسال خود را مقابله با افسردگی دانسته و شعار «بیایید با هم حرف بزنیم» را راهکاری جدّی و اثربخش برای آن فرض کرده است. آمارهای رسمی‌تعداد افسردگان کشور را نزدیک به ۵ر۶ میلیون نفر اعلام نموده، که با احتساب افسردگان محاسبه‌نشده در آمار‌(که همیشه وجود داشته‌اند) نزدیک به ده درصد جمعیت کشور را در بر می‌گیرد و البته سهم کشور ما از آمار جهانی افسردگی حدود یک درصد است.
چرا برای مقابله با افسردگی شعار«بیایید با هم حرف بزنیم» انتخاب شده است؟
جمله‌ای بامزه و در عین حال پرمعنی می‌گوید: قهری؟ خوب، حالا چرا حرف نمی‌زنی!؟
سخن در سکوت همسران بود، برخی تصور می‌کنند حرف‌زدن با یکدیگر، تفنّن زمان‌هایی است که حال هر دو خوب است. وقتی حال یکی و یا هر دو خوب نیست، دیگر چه جای حرف‌زدن!؟ اشتباه دقیقاً همین‌جاست. سکوت‌های طولانی در بین افرادی که در کنار هم زندگی می‌‌کنند منشأ انباشتگی ذهنیّت‌های ناروا، اعّم از ذهن‌خوانی، عصبانیت و نهایتاً نفرت و کناره‌گیری می‌شود. یک علّت عمده در سکوت‌های طولانی میان همسران این است که به یک خودخواهی پنهان مبتلایند.
بدین معنی که وقتی حالشان خوب است حرف می‌زنند و هنگامی‌که خوش‌حال نیستند حوصله‌ی حرف شنیدن و یا حرف‌‌‌زدن ندارند؛ غافل از آن که چه بسا طرف مقابل حال خوشی دارد و می‌خواهد حرف بزند و یا بشنود؛ چرا حق او را ادا نکنیم؟ حرف‌زدن و حرف شنیدن هم حق است و هم تکلیف. این حق را باید مطالبه کرد و این تکلیف را ادا نمود. البته سلسله‌ی اعصاب جامعه که از فرماندهی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تأثیر می‌پذیرد نیز باید در آرامش و امنیّتی باشد که خروجی‌اش شادی و نشاط و حوصله و نشانه‌اش گفت‌وگو و اختلاط کلامی‌باشد.
والدین و فرزندان، معلّمان و شاگردان، همسران، نیز شهروندان و حاکمان باید در اعتماد و امنیّت نسبت به یکدیگر باشند تا زبان به حرف و گوش به سخن بگشایند و بسپارند.

منبع: نوشته دکتر فیاض بخش ، روزنامه اطلاعات